سيمين بهبهانى د راوج مهتاب
ارسالي سمير سير ارسالي سمير سير


در جامعه ‏شناسى ا نديشه، باورى وجود دارد كه بر طبق آن هر جامعه صاحب فضايى خاص براى نكته ‏بينى و بيانش است. اين فضاى خاص كه بر حسب داده‏هاى فرهنگى و شرايط تاريخى شكل يافته، ميدانى است كه در آن ا ند يشه‏ ورزى عرض اندام مى‏كند
. يكى از حريفان انديشه‏ورزى ابهام وضع موجود و سر درآوردن از پيچيدگى‏هاى آن است. يعنى در بطن فهم موقعيت حاضر، رهنمود هزار در وضع موجود نهفته و اين شگردى است كه انديشه‏ورزى را پيروز ميدان مى‏سازد. در اين پيروزى، شبكه‏ى تبادل جهلِ عوام زدوده مى‏شود و فضاى ارتباط خردمندانه پديد مى‏آيد
. مهم‏ترين شاعران دهه‏هاى اخير (از آن‏جا كه شعر مهم‏ ترين فضاى انديشه ‏ورزى بوده) بر طبق چنين تلقى عمومى‏اى شعرهاى خود را سروده‏اند و با سرايش، خط تمايزى ميان شعر و قدرت كشيده‏اند. اينان در برابر تك‏ صداى حاكم، صداهاى خود و ديگران را پژواك بخشيده‏اند. در همين پژواك، جامعه‏ سال‏ها حقانيت چند صدايى بودن را در برابر تك ‏صداى تحميلى حاكم مطلق پاس داشته و كثرت‏ پذيرى را به مثابه بنياد مدنيت حراست كرده است
. خانم سيمين بهبهانى يكى از شاعران مهم است كه چه در يك شعر و چه در تمامى متن سرايش‏اش، هم ملاك فرديت و شاعرى را به دست مى‏دهد. به واقع او در دفاع از حرمت حريم شخصى و از پاكى كوچه‏ى شعر مى‏سرايد و شعرش بيانيه‏ى پا‏بند به ابديت مى‏گردد. امروز شعر \"كوچه\"ى اوبيش از به بيست سال عمر كرده است
.
شعرى كه سرودنش به سال 1362برمى‏گردد، که براى نخستين بار در نشريه‏ى \"چراغ\" چاپ شده است. البته بازچاپ شعر \"كوچه\" در كتاب \"كاغذين جامه\"ى بانوى شعر آمده است؛ كه در ايالات متحده‏ امريكا به سال 1371 منتشر شد. اين شعر ويژه و اين برگزيده از شعرهاى بهبهانى، بخشى از يك متن فراگير سرايش هستند. اين متنى است كه بر بستر جا به جايى‏هاى سياسى - اجتماعى سال 1357 به بعد و در واكنش به رخدادهاى روز و ماه و سال دوران جارى بارز گشته است. در سال‏هاى اخير توجه بسيارى به شعر سيمين بهبهانى جلب و مطالب چندى پيرامون آن نگاشته شده است. عنوان \"كوچه\" را مى‏شود با يك تجزيه‏ى نامتعارف به دو علامت استفهام (كو؟ - چه؟) بخش كرد و از اين طريق به دنبال سؤا ل‏هايى رفت كه شعر مطرح مى‏كند. اما كوچه، وراى اين تجزيه‏ى نامتعارف، چه معنا و حسى را براى اكثر ما تداعى مى‏كند؟ در معمارى ، كوچه در كنار خانه، مكان امن است. اين احساس، حتا به رغم گسترش دامنه‏ى شهرهااست. چنانچه با اين تفاوت مكانى، يك احساس ايمنى در آدم به مثابه دافعه‏ى عذاب بيروبارو دغدغه‏ى سرسام شكل مى‏يابد. بدين ترتيب خط فاصلى در ما به صورت خواست حريم شخصى و پوشش خصوصى در برابر دلهره‏ى ملأ عام و ميدان فراخ ايجاد مى‏شود. شاعر كوچه را مخاطب مى‏گيرد تا گفت و شنودى را بر پا كند: كوچه، آه، بگو با من!/ شور نسل جوانت كو؟ با اين پرسش از كوچه (فضاى آشنا) كه به نوعى تداوم عرصه‏ى زندگى فرد است و در جامعه‏شناسى به مثابه حريم شخصى محسوب مى‏شود، شاعر با اشاره به نسل جوان، يك گفتگو ميان نسل‏ها را نيز به جريان مى‏اندازد
. با گذشت زمان، امروزه بازشنا سى عناصر اين گفتگو ميان نسل‏ها آسان گشته است. در يك سو نسل مانند سيمين بهبها نى است با تجربه‏ها و يأس سال‏هاى 32 به بعد و در سوى ديگر، نسل ديگر. اما اگر بازشناسى عناصر اين گفتگو ديگر آسان شده باشد، راه اندازى خود گفتگو و شكيبايى در استمرارش در آن سال‏هايى كه گذشت، به هيچ وجه راحت نبود. همين شكيبايى تبلور يافته در \"كوچه\"ى شاعر كه سال‏ها با ستيز رسمى عليه حريم شخصى و هجوم به شهر مقابله كرده ست، از اين شعر يك \"بانك اطلاعاتى\" مى‏سازد. بانك اطلاعاتى، كاربرد ديگرى ندارد جز اين كه حفره‏هاى مسير آگاهى تاريخى را پُر كند و انتقال خبر از نسلى به نسل ديگر را ممكن سازد. شعر \"كوچه\" از چهار قطعه‏ى به هم پيوسته تشكيل مى‏شود. شاعر در ا ول و آخر شعر از وضعيت حال و روز \"فضاى امن\" مى‏پرسد و ميان پرسش آغاز و پايان كه پيرامون شور نسل جوان و قلب گرم جوا نى مى‏گردد، نهادهايى را به رشته جمله‏هاى پرسشى مى‏كشد و گزاره‏هايى را در پاسخ مى‏آورد
. در آن اشاره‏هاى نهاد و گزاره‏ى جمله‏ها است كه هم سيما و رفتار يك نسل بازتاب مى‏يابد و هم يك موقعيت تاريخى و زمينه‏چينانش انگشت نشان مى‏گردد. از \"گوى و تنگى ميدان\" و \"هاى و هوى جوانان\" گرفته تا \"تير و تور و خط و مرزى\" كه كوچه را تكه تكه كرده‏اند، از آن \"جنگ حنجره و آوا\" گرفته تا پا ی كوبيدن گزمه و عمله‏ى ظلم كه در هيئت نسل جوان مجذوب جزم‏گرايى و كيش شخصيت گشته و خواب مردم را برآشفته، شاعر پرسان است و از پناه كوچه سراغ مى‏گيرد: سايه‏سار امانت كو؟
ظهور اين نگاه همانا مصادف با يورش و رميدن‏هاى سوزان است و \"ياوه‌اى دل‌ازار\" كه با فوج جوان‏ها مى‏آيد. گره غمبارِ گزارشِ حالِ كوچه‏ى شعر بهبهانى در قربانى بودن فوج جوانان است كه به صورت گله‏ى مهاجم درمى‏آيند و به فرمان چوپان اعظم از روى گلزار و گلشن مى‏گذرند. شاعر در سرانجام شعر خود، براى آن كه سياهكارى ياد شده را افشا كند، از اين نسل فريفته پاسخ مى‏طلبد: «نقش سينه‏ى ديوارت/ ياوه‏هاى دل آزارت/ تا زمانه بشويدشان،/ لال مانده/ زبانت كو؟»، او همچنين به تحميق‏گران و عوام‏فريبى اشاره مستقيم مى‏كند: راى پير تبه كردت/ تا ديار فنا بردت -/ كوچه، پير شدى، مردى!/ قلب گرم جوانت كو؟ در اين نظارت مادرانه هم نبرد حما سى پدر و پسر و سهراب‏ كشى مرسوم در كل تاريخ مى‏تواند موضوع باشد و هم پسركشى و فريب نسل جوان در يك دوران خاص.

سيمين بهبهانى اما فقط در يك نقش (آن هم فقط مادرانه) بر صحنه‏ى سرايش خود ظاهر نمى‏شود. او در شعر ياد شده ساختارى از ارجاعات و لايه‏هاى مختلف معنايى را مى‏سازد كه با حضور خود بر تبليغ گفتار و سازمان حاكم و رسمى سايه مى‏افكند. همين عملكرد، از او نقش‏هاى ديگرى نيز مى‏طلبد. چنانچه زن مى‏شود چيزى نظير يوديت افسانه‏اى كه به ديدار پادشاه بابل رفت و پيش از تسليم گشتن، شاه را ناكار ساخت و قوم يهود را نجات بخشيد. شاعر زن، بهبهانى متكى به نفس، با دانش و كاردا نى خود به جباريت نزديك مى‏شود. اين نزديك گشتن فضاى ميدان نبرد را زنده مى‏سازد. حتا اگر در پوشش لحظه‏ى هماغوشى سروده شده باشد: آه عشق ورزيدم با چگونه حيوانى
.
متن همين شعر معروف، نشانگر شكل‏گيرى آگاهى بر يك دوران است. دورانى كه به صورت شرايطى لبريز از كابوس و هذيان ترسيم مى‏شود: خواب بود و بيدارى/ اشتياق و بيزارى/ در جدال و آميزش / - دستى و گريبانى / نفرت و محبت بود/ انزجار و لذت بود/ .../ واى حال قى دارم/ تا چه شد در مستى/ آب گند نوشيدم/ در بلور فنجانى/.../ كاش مار مى‏گشتم/ پوست ‏وار مى‏ گشتم/ مى‏گريختم از خود/ با تن درخشانى
. اين آگاهى كه سرانجام به د يدن دو روى سكه منتهى مى‏شود، به آسانى به دست نمى‏آيد. زيرا كه او مى‏سرايد: تاب شعله مى‏شايد/ تا پليد پالايد/ تن فكندم بايد/ در تنور سوزانى
. اما او براى آن كه به حقيقت خود برسد و با رسيدن خود مفهومى مدرن به حقيقت ببخشد، كه اين را در نگاه به شعر \"دوباره مى‏سازمت وطن\" خواهيم ديد، از خطر كردن براى رسيدن به آگاهى كه مى‏تواند به انواع شناخت‏هاى ديگر راهبر باشد، مى‏سرايد: در زير چادرى از ابر/ با آفتاب خوابيدم/ خنديد و گفت: مى‏سوزى/ گفتم چه باك و خنديدم/.../ انگار گفت مى‏ترسى/ هيهات تا عشق سوى من آمد/ تنها ز ترس ترسيدم
… سيمين بهبهانى با تلاش‏هاى خود به معرفت و فرهيختگى مى‏رسد؛ آن جا كه به صورت آگاهى مادرانه (آن جايى كه نگران وضعيت است) يا به صورت آگاهى زنانه تجلى مى‏يابد. او با تهور شاعرانه و حضور آگاه، طليعه‏دار جريانى است كه در برابر ستم جنسى صف مى‏كشد و در فرداى بهبودى ا وضاع، پدرسالارى و مردسالارى را به تقسيم قدرت وادار مى‏كند. در اين عملكرد آگاهانه است كه او حقيقت را شكل مى‏دهد. اين امر در آن شعر \"دوباره مى‏سازمت وطن...\" به بارزترين شكل طنين يافته است. اين حقيقتى زمينى است
. مفهوم وطن در اين شعر را نبايد به صورت مجرد نگريست و آن را به مثابه خاك‏پرستى و بيگانه‏ستيزى تفسير كرد. وطن با اين سنجش از شعر بهبهانى كه تاكنون آمد، كوچه‏ى گسترش ‏يافته است با احساس امنى كه به آدم مى‏دهد. كوچه هم چيزى نيست جز آن نقش و نگارى كه چهره‏ى شعر را مى‏سازد و بر دامن چنين زيست بومى ، مفهوم وطن سيمين بهبهانى را شكل مى‏دهد. آن گونه كه او خود مى‏ سرايد در پى ساختن چنين وطنى است: ستون به سقف تو مى‏زنم/ اگر چه با استخوان خويش/ دوباره مى‏بويم از تو گل / به ميل نسل جوان تو/ دوباره يك روز روشنا، سياهى از خانه مى‏رود/ به شعر خود رنگ مى‏زنم/ آبى آسمان خويش... حضور سيمين بهبهانى در برابر افكار عمومى ، به بروز آگاهى نسبت به جنس خود، يعنى هستى مادرانه و زنانه، خلاصه نمى‏شود. اين حضور كه شاعرانگى را با ايدئولوژى همراه نساخته و به اين خاطر جزء نمونه‏هاى نادر در نسل‏هاى گذشته شاعران بوده است، هم آگاهى شهروندى را به ارمغان دا رد و هم الگوى رفتار متمدنانه را. نمونه‏ى بروز آگاهى شهروندى او را مى‏توان در شعر زير باز خواند: «اى شهر ز خط مى‏ شويند ديوار خيابانت را / تا باد نخواند اوراق پريشانت را

نمونه‏ى الگوى رفتار متمدنانه‏ى او نهفته در شعرهاى بسيار است. از آن جمله در توصيف بردبارى شتر كه كويرها را پشت سر مى‏گذارد (و نگاه كن به شتر، آرى/ كه چگونه ساخته شد، بارى/ نه ز آب و گل، كه سرشتند ش/ ز سراب و حوصله‏ پندارى) و يا در اين تبليغ مدارا و ديگرپذيرى زيبا كه اساس جامعه مد نى است: «من با صداى تو مى‏خوانم/ در اوج آبى باورها؛/.../من در خطوط تو مى‏جويم/ پرچين امن حمايت را/ تا بى‏امان نگذارد كس/ پا بر طراوت شبدرها/.../ من با اميد تو مى‏سازم/ كاخى به وسعت آزادى؛/ سركردگان و فرودستان/ در او نشسته اند.
December 5th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان